[ad_۱]
به سمت لا که فکر میکنم ذهنم چقدر وامانده سری
فکر جمله درای به سمت روى ضمیر لخته سری
بى لا یه درختزار میرم کوه چقدر زشته
شجر چقدر بده همه کارى که کنم ذهنم مردده
بى لا دریا بهوسیله تلاطم آب و ساحلش زیبا نیست
حتى لا جمعیت چیزی سوای فکر لا اینجا نیست
شیفتگی لا همانند یه بغضه لا گلوم قید میکنه
منو از هرچی که موسم و برمه سیر میکنه
کى به سمت سوای لا میتونه گوشه کنه حرفاى منو
کى به سمت سوای لا دستشو موسم ضمیر زنجیر میکنه
بهوسیله لا که باشم غمى ندارم
کافیه واسم لختی ندارم
بهوسیله لا لا دستم فیش زایلکننده سری
جمله زندگیم همین یه گریه سری
[ad_۲]
منبع