
بازرسِ آگاهی، رولینگز[۱] گفت: «توی سیارهی مریخ، زیاد جُرم اتفاق نمیفته. راستش، دقیقاً به همین خاطره که میخوام به اسکاتلندیارد[۲] برگردم. اگه باز هم اینجا بمونم، بطور کامل به یه آدمِ بیمصرف تبدیل میشم!»
ما در سالن اصلی انتظار ترمینال فضایی فوبوس[۳] نشسته بودیم و به صخرههای بلند و نوکتیز و بینظم آن قمر کوچک نگاه میکردیم که نور خورشید بطور چشمگیری بر روی آنها تابیده بود. موشک مسافرتیای که ما را از مریخ آورده…
http://avaenglish.۴kia.ir/info/۷۱۳۷۴۷/i/?getppsid=۸۴۷۴