زمینه ملودی تنهام بذار شرر مظفری
اومده اون لیل که هم فکشرم حالمو بد میکرد
حواست فنا به مقصد خویش گجسته دیدم
دلت داشت به مقصد چشماش خواهش میکرد
دیگه دستت رخسار شد از تموم خاطراتی که حرف خویش داری موسم شو
خوبیام مثلها اینکه زد به مقصد چشمات و کلیل شد
دیگه نبینمت لاغیر موسم شو
شیوه منو نمیدونی نمیتونی که بفهمی
میگیره آهمو زندگیت ببین حال داری میخندی
واسه خویش کارآمد نداشت بخوام مثلها اندرون
امشب حرف یکی و فرداش برکه پرسش آینده
دیگه تنهام بذار منو …
ایکاش میشد میفهمیدم برایاینکه اون باهاش مخلص شد
خویش که کل کارآمد براش میکردم آخه یهو چی شد
منو فروخت به مقصد یه خودی مگه میشد
شبا هوشیار حرف عکسات رخساره تو و جدار
حرف قصد اون و ضیاء انگشتشمار و خویش و سیگار
وراج چکار کنم حرف یادگار هات که داره منو از ذیل درمیاره
کل کی عوض خویش باشه اونم انگشتشمار میاره
میریزه اشکام لنگه شام کل برج خستم از اوایل فردا
این واقعیتها منو میکشه هربار خستم از تکریر دردام